جدول جو
جدول جو

معنی گنج سای - جستجوی لغت در جدول جو

گنج سای(چَ نَ / نِ فُ)
سایندۀ گنج. آنچه که گنج را ساید، آنچه گنج را فروتر از خویش گیرد:
گوهر گنج سای مدح ترا
گشته غواص ذهن من مهجور.
مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 268)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنج گاو
تصویر گنج گاو
در موسیقی کهن ایرانی از الحان سی گانۀ باربد موسیقی دان دوره ساسانیان برای مثال چو گنج گاو را کردی نواسنج / برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج بان
تصویر گنج بان
نگهبان گنج، خزانه دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج دان
تصویر گنج دان
خزانه، گنجینه، جای نگه داری گنج، برای مثال همه گنج این گنج دان آن توست / سر و تاج ما هم به فرمان توست (نظامی۶ - ۱۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج دار
تصویر گنج دار
دارندۀ گنج، دارای گنج، نگهبان گنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج بار
تصویر گنج بار
گنج خانه، گنج دان، جای گنج، گنجینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج باد
تصویر گنج باد
گنجی که بی رنج و زحمت به دست آید، گنج باد آورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنج یاب
تصویر گنج یاب
آنکه گنج پیدا کند، دستگاهی که محل پنهان شدن گنج را مشخص می کند
فرهنگ فارسی عمید
(گَ جِ)
نام گنج هشتم خسروپرویز است و آن به گنج گاو شهرت دارد و این گنجی است که خسرو به رهنمونی دهقانی یافت و آن گنج صد آفتابه پر از زر و جواهر بوده از جمله دفاین ذوالقرنین، و این گنج را گنج شادآورد هم می گویند. (برهان). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 296 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ جَ /جِ)
منسوب به گنجه. رجوع به گنجوی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ جِ)
نام گنجی است از گنجهای جمشید، و آن در زمان بهرام گور ظاهر شد. گویند دهقانی زراعت را آب می داد ناگاه سوراخی بهم رسید و آبها تمام به آن سوراخ میرفت و صدائی عجیب از آن سوراخ برمی آمد دهقان به نزد بهرام آمد و احوال را گفت. بهرام به آنجارفته، فرمود که آنجا را کندند عمارتی پیدا شد بس عالی. اشاره به موبد کرد که ’درآی به این خانه’. چون درآمد دو گاومیش دید از طلا ساخته بودند و چشمهای آنهارا از نار و سیب و امرود زرین کرده و درون میوه های زرین را پر از مروارید ساخته بودند و در پیش سر گاومیش آخوری از طلا بسته بودند و آنها را پر از جواهر قیمتی نموده و بر گاومیشها نام جمشید کنده بودند و بر اطراف گاومیشها اقسام جانوران پرنده و چرنده از طلا ساخته و مرصع کرده بودند، خبر به بهرام آورد بهرام فرمود تمام آن گنج را به مستحقین و مردمان کم بضاعت دادند و در ممالک او مستحق و پریشان نماند که صاحب سامان نشد. (برهان). گنج گاوان. گنج گاومیش:
مرا چون دعوت عیسی است عیدی هر زمان در دل
دلم قربان عید فقر و گنج گاو قربانش.
خاقانی.
در گوش گاو خفته ام از امن کز عطاش
با گنج گاو و دولت بیدار میروم.
خاقانی.
رجوع به گنج کاوس و گنج گاومیش و گنج گاوان شود
نام لحن هفدهم است از سی لحن باربد. (برهان) :
وقت سحرگه چکاو خوش بزند در تکاو
ساعتکی گنج گاو ساعتکی گنج باد.
منوچهری.
گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاو
گه نوای دیف رخش و گه نوای ارجنه.
منوچهری.
دو گوشت همیشه سوی گنج گاو
دو چشمت همیشه سوی احوران.
منوچهری.
چو باده بودی بردست من بیاوردی
نوای باربد و گنج گاو و سبز بهار.
مسعودسعد.
چو گنج گاو را کردی نواسنج
برافشاندی زمین هم گاو و هم گنج.
نظامی.
و رجوع به گنج کاوس و گنج گاوان و گنج گاومیش شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است جزء دهستان شراء بالا بخش کمیجان شهرستان اراک که در 40هزارگزی جنوب کمیجان و 8هزارگزی راه عمومی واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 90 تن است. آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چُ خوَرْ / خُرْ)
کسی که گنج پیدا میکند:
چرا روی آن کس که شد گنج یاب
ز شادی برافروخت چون آفتاب.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
سنگ ساینده:
گهی جانور بد رونده ز جای
بسینه زمین در بتن سنگسای.
اسدی.
زهر بقعه شدندی سنگ سایان
بماندندی در او انگشت خایان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
از عالم رودبار و دریابار. (آنندراج) (بهار عجم). جائی که گنج بسیار باشد:
بیارم نشانش بر تخت یار
وز آن پس گشایم درگنج بار.
فردوسی (از بهار عجم و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جایی که در آن گنج بسیار باشد: بیارم نشانش بر تخت یار وزان پس گشایم در گنج بار
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهبان گنج محافظ خزانه: من مراو را در مدیحی روستم خواندم همی وین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنج بان (فرخی)، خداوند گنج صاحب خزانه: این که برتست گنج علم خدایست چون که سوی گنجبان او نگرایی ک (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج دار
تصویر گنج دار
دارنده گنجخداوند خزانه، نگاهبان گنج حافظ خزینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج داری
تصویر گنج داری
خداوند گنج بودن، نگاهبانی گنج
فرهنگ لغت هوشیار
جای نگهداری گنج گنجینه مخزن: ازان گنج دان کان همه گنج داشت نه خود بر گرفت و نه کس را گذاشت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گنج پیدا کند: چرا روی آن کس که شد گنج یاب ز شادی بر افروخت چون آفتاب ک (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوج سای
تصویر اوج سای
فراز سای اوگ سای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج بانی
تصویر گنج بانی
نگاهبانی گنج، خداوند گنج بودن
فرهنگ لغت هوشیار
نام گنجی است از گنج های جمشید که گنج گاوان و گنج گاومیش هم گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنج وری
تصویر گنج وری
خزانه داری
فرهنگ واژه فارسی سره